کد مطلب:106523 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:163

خطبه 138-اشارت به حوادث بزرگ











[صفحه 311]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است در آن به رویدادهای مهم آینده اشاره می فرماید: در آن هنگام كه مردم زمانه رستگاری را به هوای نفس بدل كرده باشند! او هوای نفس را به رستگاری باز می گرداند و در آن زمان كه قرآن را به رای و اندیشه خود مبدل ساخته اند او آرا و اندیشه ها را به قرآن بازگشت می دهد. این خطبه در توصیف امام منتظر (ع) است كه طبق احادیث و اخبار، ظهور آن حضرت در آخرالزمان وعده داده شده است. فرموده است: یعطف الهوی علی الهدی. یعنی: نفوس سرگردانی را كه از راه حق باز مانده، و در وادی ظلمانی هوسها و خواهشهای نفسانی گام برمی دارد، به راه خویش باز می گرداند. و آنها را از تباهیها و اعتقادهای فاسد گوناگون می رهاند و به پیروی از انوار هدایت خویش، وا می دارد، این دگرگونی در آخرالزمان واقع خواهد شد كه مردم از پیروی انوار هدایت الهی، و حركت در راه روشن حق برمی گردند، و به تبعیت از خواهشهای نفسانی و اعتقادهای باطل می پردازند، و دین ضعیف و ناتوان خواهد شد، و مردم گمان می كنند كه حق و هدایت همین گمراهیهایی است كه به آنها دچارند. همچنین درباره این كه فرموده است: و یعطف الرای علی القران اذا عطفوا القران علی ا

لرای یعنی: او هر نظریه ای را كه با قرآن سازگار نباشد، طرد می كند، و مردم را به آنچه موافق قرآن است و با كتاب الهی مخالفت ندارد، برمی گرداند و این تحولات هنگامی روی خواهد داد كه مردم قرآن را بر طبق آرا و افكار خویش تاویل كنند، و آیات آن را با اندیشه ها و خواهشهای نفسانی خود تطبیق دهند، چنان كه ارباب مذاهب مختلف اسلامی چنین كرده، هر كدام به دنبال خیالات و اوهام خویش به راه افتاده اند، و هر یك از آنها می پندارد كه آنچه را قران حق و صحیح معرفی می كند همان است كه او یافته و تشخیص داده است، و جز آن حقی وجود ندارد. و توفیق از خداست.

[صفحه 312]

بخشی از این خطبه است: اخلاف الناقه: نوكهای پستان ماده شتر افالیذ: جمع بر جمع است و مفرد آن فلذه است كه به معنای پاره جگر می باشد. تا این كه جنگ در منتهای شدت خود به شما رو آورد. و چون شیر خشمگین دندانهایش را بنمایاند، آن مانند شتری است كه پستانهایش از شیر پر شده است و نوشیدن آن در آغاز شیرین و در پایان تلخ باشد، آگاه باشید در فردا، فردایی كه نمی دانید با چه رویدادهایی همراه خواهد بود، آن حاكم كه از غیر آن طایفه است، كارگزاران آنها را بر بدی كردارشان بازخواست می كند، و زمین بهترین اندوخته هایش را برای او بیرون می آورد، و كلیدهایش را به او تسلیم می كند، در آن هنگام روش عدل و داد را به شما نشان خواهد داد، و آنچه را از كتاب و سنت مرده و از میان رفته زنده خواهد كرد. فرموده است: حتی تقوم الحرب بكم علی ساق... تا عاقبتها. یعنی: تا این كه جنگ با منتهای شدت به شما رو آورد، گویا مراد، بیان نتیجه سستی آنها در یاری و فرمانبرداری از آن حضرت در راه پیشبرد جنگ و روبرو شدن با دشمن است، و مانند این است كه گفته باشد: شما پیوسته از یاری و كمك دست باز داشته اید و از رفتن به سوی جنگ خودداری و كناره گیری می كنید تا

این كه دشمن نیرو یابد، و جنگ را در نهایت سختی بر شما تحمل كند اصطلاح قیامها علی الساق به معنای این است كه جنگ به منتهای شدت و اوج خود برسد، و جمله بادیا نواجذها یعنی دندانهای خود را آشكار می سازد كنایه از سختیها و مصیبتهایی است كه با جنگ همراه است، و این از اوصاف شیر است كه در هنگام خشم دندانها ظاهر می شود، و ذكر این وصف برای این است كه امام (ع) برای جنگ واژه اسد را كه به معنای شیر است استعاره فرموده است. برخی از شارحان گفته اند كه دندانها در هنگام خندیدن نمایان می شود، و در این جا مراد این است كه همان گونه كه در موقع شدت خنده، دندانها آشكار می شود، جنگ نهایت حدت خود را نمایان، و سختیهای خود را بر آنان وارد خواهد ساخت، نواجذ عبارت از دندانهای آسیاست كه از همه دندانها كناره تر و دورترند، و این خود كنایه از این است كه آنچه را دور می پندارند به آنها روی خواهد آورد. می گویم اگر چه این سخن خالی از احتمال نیست، لیكن جنگ میدان خشم و كین است، و جای خندیدن نیست، از این رو آنچه در گفته شد، به نظر مناسبتر می آید. جمله مملوه الخلافها در توصیف ناقه (شتر ماده) است كه برای بیان آمادگی جنگ استعاره شده است، یعنی: همان گونه ك

ه پستانهای ناقه از شیر پر گشته، آماده دوشیدن است، جنگ نیز افراد و وسایل خود را به حد كمال فراهم ساخته مهیای درگیری است. فرموده است: حلوا رضاعها، این جمله نیز برای شیرخوارگان از این ناقه استعاره شده، و این كه گفته شده در آغاز شیر آن شیرین است، اشاره به این است كه دلیر مردان و پیكارگران، در آغاز نبرد به سوی آن رو می آورد، و هر كدام از آنها دوست دارد كه با هماورد خویش بجنگد، و مانند شیرخواره كه می كوشد از شیر مادر شیرینكام شود، برای به دست آوردن حلاوت پیروزی تلاش می كند. همچنین واژه علقم (حنظل) را برای تلخی فرجام این جنگ استعاره آورده است. جهت مناسبت، شباهت تلخی حنظل و تلخكامی حاصل از سرانجام این جنگ، و همگونی است كه در این دو تلخی حسی و روحی وجود دارد، واژههای بادیا، مملوه، حلوا و علقما بنابراین را كه حالند منصوبند، و كلمات از آنها بر حسب این كه فاعلند مرفوع شده اند، و درباره این كه واژه علقما كه اسم جامد است چگونه ممكن است لفظ عاقبتها را كه پس از آن است رفع داده باشد باید گفت كه این واژه جانشین اسم فاعل شده مانند این است كه: مریره عاقبتها گفته شده باشد. فرموده است: الا و فی غد، این عبارت مبتنی بر آگاهی دادن از

اموری است كه در آینده واقع خواهد شد. فرموده است: و سیاتی غد بما لاتعرفون یعنی: فردایی خواهد آمد، كه به چگونگی آن آگاهی ندارید، این جمله برای بزرگ شمردن رویدادهایی است كه وقوع آنها وعده داده شده، همچنین نمایانگر مقام فضیلت آن بزرگوار است كه آنچه را دیگران نمی دانند می داند، و نیز در حكم جمله معترضه است مانند آنچه خداوند متعال فرموده است: فلا افسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظیم انه لقرآن كریم كه جمله و انه لقسم معترضه است. فرموده است: یاخذ الوالی من غیرها عمالها. گویا امام (ع) پیش از این، درباره اقوامی كه دارای پادشاهی و فرمانروایی بوده اند پاسخ رانده، و در دنباله آن بیان می كند كه آن حكمرانی كه خواهد آمد از آن اقوام و طایفه ها نیست، و بدین طریق به امام منتظر (ع) اشاره می كند. یاخذ عمالها علی مساوی اعمالها یعنی: آنان را مورد بازخواست قرار داده، گناهان و خطاهای آنها را كیفر می دهد. فرموده است: و تخرج الارض افالیذ كبدها. امام (ع) واژه كبد (جگر) را برای گنجها و خزاین زمین استعاره فرموده است، برای این كه گنجهایی كه در اندرون زمین نهفته است، مانند كبد یا جگر در بدن انسان پنهان و پر ارج است، ذكر افالیذ (پار

ه ها) برای ترشیح این استعاره است، در حدیثی كه از پیامبر خدا (ص) نقل شده عینا چنین آمده است كه وقادت له الارض افلاذ كبدها یعنی: زمین پاره های جگرش را برای او می برد، برخی از مفسران آیه شریفه و آخر ت الارض اثقالها را بر همین معنا تفسیر كرده اند، درباره این كه چگونه زمین گنجها و ودیعه های گرانبهای خود را بیرون می آورد، برخی از پژوهشگران گفته اند: گفتار امام (ع) اشاره به این است كه همه پادشاهان و فرمانروایان روی زمین كلیدهای كشور و قلمرو حكومت خود را خواه و ناخواه به او تسلیم، و گنجینه ها و ذخایر خود را به سوی وی فرستاده تقدیم او می كنند، و بطور مجاز اخراج این اشیا به زمین نسبت داده شده است، زیرا منابع و معادن هر سرزمین به وسیله مردم آن استخراج می شود، و بعید دانسته اند كه زمین خود، بیرون آورنده گنجها و نهفته های ارزنده اش باشد، اما آنهایی كه ظواهر آیات و اخبار را رها نمی كنند، و به آنها پایبندی دارد می توانند بگویند خداوند بیرون آورنده حقیقی این اشیا از اندرون زمین است، و این خود از جمله معجزات امام منتظر (ع) خواهد بود، و هیچ منعی هم وجود ندارد. فرموده است: و تلقی الیه سلما مقالیدها یعنی: زمین كلیدهایش را به او

تسلیم می كند، در این جا نیز القای كلیدها بطور مجاز، به زمین نسبت داده شده است، زیرا مردم زمینند كه سر تسلیم فرود آورده و كلید گنجها و ذخایر زمینهای خود را تقدیم او می كنند، این عبارت اشاره دارد به این كه همگی مردم روی زمین مطیع او می شوند، و اوامر او را گردن می نهند، و به زیر فرمان او درمی آیند، واژه سلما مصدری است كه جانشین حال شده است. سپس امام (ع) آگاهی می دهد كه او شیوه عدل و دادگری خود را به مردم نشان خواهد داد، و آنچه را از كتاب خدا و سنت پیامبر (ص) مرده و ترك شده، زنده و برپا خواهد داشت. واژه میت برای آنچه از كتاب و سنت متروك مانده، و آثار و فواید آن مانند مردگان منقطع گشته استعاره شده است. اگر گفته شود: كه فعل ویریكم دلالت می كند بر این كه مردمی كه طرف خطابند وقایعی را كه آن حضرت خبر داده است، درك و لمس خواهند كرد و حال این كه در این جا گفته شده كه این حوادث در آخرالزمان روی خواهد داد، سبب این چیست؟ پاسخ این است كه خطاب به حاضران امت، به منزله خطاب به همگی امت اسلام می باشد، و این مانند خطابهایی است كه قرآن كریم با مردم همزمان پیامبر اكرم (ص) دارد، و همه انسانها را تا روز رستاخیز شامل می شود، در این ج

ا نیز چنین است، بدیهی است عمر افرادی كه در آن زمان مخاطب قرار گرفته اند، بر حسب معمول تا ظهور امام منتظر (ع) امتداد پیدا نمی كند و از جمع امت، به تدریج خارج می شوند، و همانها كه زمان آن حضرت را درك خواهند كرد باقی می مانند و طرف خطاب خواهند بود. و توفیق از خداوند است.

[صفحه 317]

بخشی از این خطبه است: نعق: با عین و غین، فریاد زد فحص المطر التراب: باران خاك را زیر و رو كرد، فحص: كاوش كوفان: یكی از نامهای كوفه است ضواحی: اطراف شهر كه دیده می شود. ضروس: شتر ماده بدخو كه دوشنده شیرش را می گزد فغرت فاغرته: دهانش سخت گشوده است، با آوردن فاعل از لفط فعل معنا تاكید شده است. یسنی: آسان می گرداند عقب: با قاف مكسور، پاشنه پا گویا او را می نگرم كه چون حیوانی در شام بانگ برآورده، و پرچمهایش را در پیرامون كوفه بر زمین نشانده همچون شتری گزنده و بدخو به سوی آن رو آورده، و زمین را از سرهای كشتگان مفروش ساخته است، دهان حرص خود را سخت گشوده، و جای پا در زمین استوار گشته است، تاخت و تاز او گسترده و هجومش سخت و بزرگ است، به خدا سوگند شما را در اطراف زمین تار و مار می كند تا این كه مانند اندم سرمه ای كه در چشم می ماند جز كمی از شما باقی نماند، این وضع همچنان ادامه می یابد تا آن گاه كه خرد و اندیشه از دست رفته عرب به آنها باز گردد. سپس سنتهای جاودانه و آثار روشن اسلام را به كار بندید، و به پیمان نزدیكی كه نبوت بدان كامل و استوار است پایدار باشید، و بدانید شیطان راههای خود را برای شما

هموار می سازد، تا از او پیروی كنید. امام (ع) در این بخش از خطبه از پیدایش مردی به این صفات خبر می دهد، برخی از شارحان گفته اند: این مرد عبدالملك بن مروان است، برای این كه پدرش او را جانشین خود ساخت و پس از درگذشت او به حكومت شام رسید، و پس از آن كه مصعب بن زبیر، مختار بن ابی عبیده ثقفی را به قتل رسانید، او برای جنگ با مصعب رهسپار كوفه شد، سپاهیان آنها در محلی به نام مسكن (با كسر كاف) كه از توابع كوفه است با یكدیگر به كارزار پرداختند، در این جنگ مصعب كشته، و عبدالملك وارد كوفه شد، مردم این شهر با او بیعت كردند، سپس عبدالملك، حجاج بن یوسف را برای پیكار با عبدالله بن زبیر به مكه فرستاد، حجاج عبدالله را كشت و خانه كعبه را ویران كرد، و این اتفاق در سال 73 هجری روی داد، سپس عبدالملك در جریان وقایع عبدالرحمان بن اشعث گروه بسیار زیادی از اعراب را به قتل رسانید و به وسیله حجاح بن یوسف مردم را مورد آزار كشتار بسیار قرار داد. در این خطبه نكات و لطایفی به شرح زیر است: 1- امام (ع) برای این مرد و دعوت و تبلیغ او در شام و فرمانهایی كه صادر می كند، واژه نعیق را بطور مجاز به كار برده، و نیز واژه فحص را برای جنایات آن مرد در

كوفه و این كه اوضاع مردم آن جا را واژگون می كند، و نیز برای نارسایی او در درك احوال مردم، استعاره آورده است، سپس توجه و هجوم او را به شهر كوفه به حمله شتر گزنده تشبیه فرموده، و وجه تشبیه، شدت خشم كینه و آزاری است كه در نتیجه یورش او حاصل می شود. 2- این كه زمین را از سرها مفروش می كند، اشاره است به كشتار زیادی كه در كوفه به عمل خواهد آورد كه تاریخ گویای آن است، با به كار بردن واژه فغر برخی از صفات درندگان برای او استعاره شده كه كنایه است از این كه نفوس ب بسیاری را كشتار، و با مردم با درنده خویی و خشم و آزار رفتار خواهد كرد، همچنین واژه ثقلت و طائه فی الارض اشاره است به این كه در زمین نیرومندی و توانایی بسیار خواهد یافت. 3- عبارت بعید الجوله: حاكی از این است كه قلمرو فرمانروایی او وسیع بوده، و كشورهای دور دست نیز عرصه تاخت و تاز سواره ها و پیاده های سپاه او خواهد شد، واژه های بعید و عظیم هر دو حال و منصوبند و كسانی كه آنها را مرفوع روایت كرده اند آنها را خبر مبتدای محذوفی دانسته اند. 4- امام (ع) پس از بیان صفات عمومی او، به شرح آنچه این ستمگر در آینده با مردم خواهد كرد، و آنها را در اطراف شهرها و نقاط دور پراك

نده و آواره خواهد ساخت پرداخته، و گفتار خود را با سوگند به خداوند متعال تاكید فرموده است، این سخنان به عبدالملك بن مروان و فرزندانش كه جانشین وی شدند، و رفتار آنها با صحابه و تابعانی كه تا زمان آنها در قید حیات بودند اشاره دارد، و كارهای آنها در مورد بدگویی و تحقیر و طرد و كشتار صحابه و تابعان روشن است، این كه بازمانده آنها را به غباری كه از سرمه در چشم باقی می ماند تشبیه فرموده برای بیان این است كه شمار بسیار كمی از این دسته باقی خواهد ماند. 5- این كه امام (ع) خبر داده است كه فلا تزالون كذلك (پوسته چنین خواهید بود) مراد این است كه احوال مردم در روزگار حكومت عبدالملك و فرزندانش كه جانشین او شدند به گونه ای كه توصیف شد ادامه خواهد داشت تا این كه اعراب خرد از دست رفته خود را باز یابند، یعنی عقل عملی خویش را كه رها كرده بودند، برای بر قراری نظام احوال خود به كار گیرند، منظور از عرب، بنی عباس و عربهایی است كه در روزگار حكومت خاندان عباس آنها را یار و پیروی كردند مانند قحطبه بن شبیب الطائی و دو فرزندش حمید و حسن. همچین بنی زریق ابی طاهر بن الحسین، و اسحاق بن ابراهیم مصعبی و امثال اینها از قبیله خزاعه و دیگر عربها

، گفته شده كه ابومسلم نیز از نژاد عرب بوده است، در هر حال همه اینها در زمان حكومت بنی امیه خوار و تهیدست و مقهور بودند، و هیچ كدام ازاینها نمی توانست حركت یا نهضتی به پا كند، تا این كه خداوند حمیت و غیرت آنها را به آنان باز گردانید، و برای حفظ دین و رهایی مسلمانان از ستم بنی مروان به درآمدند، و توانستند حكومت آنها را سرنگون و دولت بنی عباس را برپا دارند. اگر گفته شود كه فعل تووب كه در خطبه است دلالت دارد كه دولت بنی مروان به سب قیام اعراب و بیداری و بازگشت عقول خفته آنها، ساقط خواهد شد، در حالی كه عبدالملك پس از مدتی فرمانروایی مرد، و پس از او فرزندانش حكومت كردند، و دولت آنها به وسیله قیام اعراب از میان نرفت، در این صورت دخول حتی بر فعل مذكور كه برای انتهای غایت و به پایان رسیدن مدت به كار رود چه سودی دارد؟ پاسخ این است كه مراد از این انتهای غایت، به نهایت رسیدن دولت عبدالملك نیست، بلكه منظور از آن به پایان رسیدن روزگار پریشانی و آوارگی مردم در اطراف و اكناف شهرها و كشورهاست، این بیچارگی و پریشانی احوال اگر چه مربوط به عبدالملك و دوران فرمانروایی اوست، لیكن در زمان حكومت فرزندانش نیز ادامه داشته و تا زمان ان

قراض حكومت این خاندان همچنان برقرار بوده است، و در این جا مقصود به پایان رسیدن تمام این دوران است. برخی از شارحان چنین پاسخ داده اند كه: حكومت فرزندان عبدالملك به منزله حكومت خود اوست، و حكمرانی آنها زمانی به پایان رسید كه عقول خفته اعراب بیدار گشت و در برابر آنها به پا خواستند، لیكن این پاسخ را كسانی داده اند كه در سخنان آن حضرت دقت به كار نبرده، و الفاظ خطبه را بررسی نكرده اند تا بدانند حتی كه انتهای مدت را می رساند برای چه منظور در این جا به كار رفته و متعلق به چیست؟ پس از این امام (ع) دستور می دهد كه احكام خداوند را اجرا و سنتهای پیامبر (ص) را كه از او به جا مانده و برقرار است مواظبت، و آثار روشن، و میثاق نزدیكی را كه میان او و آنهاست رعایت كنند، صدور دستور مذكور برای این است كه هم در زمان حال و هم در هنگامی كه سختیها و بدبختیها به آنها هجوم می آورد این امور را رعایت كنند، و به این معناست كه در هنگام وقوع رویدادهای مذكور وظیفه آنها انجام دادن این كارهاست. از آن امام (ع) درباره این كه دسترسی به اسباب ارتكاب گناه آسان است تذكر می دهد، كه نفس اماره راههای آن را هموار می كند، و موانع به جا آوردن اعمال حرام ر

ا از پای انسان برمی دارد، به این صورت كه نخست خرد او را فرمانبردار خویش می گرداند، و سپس او را از راه خدا بیرون برده به وادی گمراهی می كشاند و در آنجا او را دچار هلاكت ابدی می سازد.


صفحه 311، 312، 317.